معنی ثبت کردن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ثبت کردن

دفترینه کردن

فارسی به انگلیسی

ثبت‌ کردن‌

Chart, Enter, Record, Register

فارسی به ترکی

فرهنگ معین

ثبت کردن

(~. کَ دَ) [ع - فا.] (مص م.) مطلبی را در دفتری یادداشت کردن.

حل جدول

ثبت کردن

درج


ثبت

درج کردن

درج کردن، نوشته شده، مرقوم

درج کردن، نوشته شده، مرقوم، نوشتن

فارسی به عربی

ثبت کردن

اخطب، ادخل، سجل، قائمه، إدراجٌ

لغت نامه دهخدا

ثبت

ثبت. [ث َ] (ع مص، ص، اِ) قرار دادن. برجای بودن. ثبوت. استواری. پایداری. || حجت. دلیل. برهان. بینه. سلطان. || نوشتن. || مهر توقیع. || مرد معتمد. || مرد دلاور و قائم بر جای و ثابت رای. || مرد ثابت دل. || مرد ثابت زبان وقت خصومت و جز آن. || و ثبت اگرچه مصدر است گاهی بمعنی مفعول هم میباشد، چنانکه ثبت بمعنی قرار داده شده و نوشته شده و مرقوم می آید. (غیاث). || نوشته: و آن شعرها که خواندند همه در دواوین ثبت است. (تاریخ بیهقی ص 276). || استوار. ایستاده برجای مانده.
- ثبت آمدن، نوشته شدن:
ظلم کم کن برتن خود تا که ثبت از دست دین
آید اندر نامه ٔ عمرت و هم لایظلمون.
سنائی.
- ثبت برداشتن، صورت برداشتن، سیاهه برداشتن.
- ثبت کردن، اثبات. نوشتن: نامها اینجا ثبت کنم تا بر آن واقف شده آید. (تاریخ بیهقی). عتبی میگوید و آن رساله را به اشارت سلطان در ضمن شرح حال امیر نصر ثبت کردم. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی 442). رجوع به تقیید کردن و تعداد کردن شود.

ثبت. [ث َب ْ ب ِ] (ع ص) در اصطلاح درایه رجوع به متقن شود.

ثبت. [ث َ ب َ] (ع اِ) ثبات و قیام. له ثَبَت ٌ عندالحمله. || دلیل. حجت: لا اَحکم ُ بهذا الاّ به ثَبَت. || مرد ثقه: فلان ثبت من الأثبات و آن مجاز است چنانکه گویند: فلان حجه آنگاه که او در روایت ثقه باشد. (اقرب الموارد). و در اصطلاح درایه، یقال: و أعلی مراتب التعدیل ثقه. و قد یؤکد بالتکریر و اضافه ثبت و ورع و شبههما ممّا یدل ّ علی علوّ شأنه. ثم ّ عدل، ضابط، او ثبت او حافظاو متقن او حجه. (درایه تألیف حسین بن عبدالصمد الحارثی الهمدانی ص 188). ج، اثبات. رجوع به متقن شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

ثبت کردن

آگاشتن (مصدر) نوشتن مطلبی را در دفتر نوشتن.


ثبت املاک

آگاشت خواسته (اسم) ثبت کردن مشخصات ملکها و آن بر دو قسم است. یا ثبت عادی. ثبت ملکی که بموجب در خواست مالک در نقطه ای از کشور که ثبت املاک اجباریست بعمل آید. یا ثبت عمومی. ثبت ملکی که بموجب اظهار نامه اداره ثبت و دعوت از مالک در نقطه ای از کشور که ثبت املاک اجباریست بعمل آید.

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

ثبت کردن

Einschreiben, Register (n), Verzeichnis (n), Aufnehmen, Aufzeichnen, Eintragen

فرهنگ عمید

ثبت

یادداشت کردن، نوشتن،
(صفت) نوشته، نوشته‌شده،
برقرار و پابرجا کردن،
قرار دادن،
* ثبت‌ احوال: سازمانی که وظیفۀ صدور شناسنامه و کارت ملی را بر عهده دارد،
* ثبت‌ اسناد: اداره‌ای که معاملات و نقل‌وانتقال‌های ملکی مردم را در دفترها و پرونده‌های خود ثبت می‌کند و سند مالکیت می‌دهد،

معادل ابجد

ثبت کردن

1176

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری